- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
حصار پشت حصار آفتاب در زنجـیر و صبر سجـده کند در کـجـاوۀ تـقـدیر و سقف ابری زندان چقـدر کوتاه است برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر سیاه شب؛ پر از آوازۀ نماز کسی ست صدای لـرزش زنـجـیرهای دامن گیر صدای بال قنوتی که زخم ریزان است زبـور آیـنـه هـایی که می شود تـکـثـیر چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند برای آن که بریزد به دامنش تـقـصیر دوتکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف که در محاصرۀ کـینه می شود تعـزیر بهار مـوسـوی آشـفـتـه می شود در باد و یک پـیـالـۀ مـسـمـوم می کـند تـأثـیر
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
پر بسته بود وقت پریدن توان نداشت حتی به خانه نیز؛ ز دشمن امان نداشت خو کرده بود با غـم زندان خـود ولی دیگر توان صبر در آن آشیـان نداشت جـز آهِ زخم هـای دهـن بـاز کـرده اش در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت آنـقـدر زخـمی غـل و زنجـیر بود که انـدازۀ کـشـیـدن یـک آه جـان نـداشـت هر چند مـیـزبان تنش تـخـته پـاره شد هرچند روی پـل بدنـش سایبان نداشت دیـگـر تـنـش اسـیـر سُـم اسب ها نـشد دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی ابن جعفر ای همه آزادگان را مقتدا موسی ابن جعفر ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر با نـگـاه نـافـذت ای مـوسـی آل مـحـمـد شدعصا دردست موسی اژدها موسی ابن جعفر در دل مطمورهها داری به فرمان الهی حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر کـاظمینت از برای شـیعـیان و دوستانت هم مدینه،هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر شب که تاریک است وتنهایی چراغ تواست باتو حلقۀ زنجیر میخواند دعا موسی ابن جعفر این عجب نبود که کوه ودشت وصحرا وبیابان با تو گردد همنوا و همصدا موسی ابن جعفر تا بود جانم بـه تن دست از ولایت بر ندارم کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر ناز بر فـیض مسیحا میکنم جایی که باشد خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر عضوعضوم گر زهم گردد جدا صد بار بهتر کز تو یک لحظه دلم گردد جداموسی ابن جعفر تربت وصحن وسرای تواست درشهر دل من هردلی بر تواست یک صحن وسراموسی ابن جعفر شُهـرت باب الحوائج در امامان را تو داری انس و جان آرند درکویت رجا موسی ابن جعفر کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر تو همان چشـم خدای ذوالجلالی کز نگاهی خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر دوست دارم کزدوچشم خویش درپای ضریحت اشک ریزم بر توهرصبح ومسا موسی ابن جعفر دوست دارم گردنم در حلقۀ زنجیر باشد تا کنم یاد از تن پاک تو یا موسی ابن جعفر دوست دارم چون درختی بین آب و گل بمانم تا بدانم با تو چون شد سال ها موسی ابن جعفر کُند بر پا، دست در زنجیر، اشکت در دو دیده در دلت خون، بر لبت ذکر خدا موسی ابن جعفر کس نبود از هیفده دختر به بالای سر تو تا بگرید بر تو و گیرد عزا موسی ابن جعفر تو همای قلـۀ نوری و زندانت قـفس شد در قفس ماند ازتو مشتی پربه جاموسی ابن جعفر با کدامین جرم بعد از سال ها حبس و شکنجه سوخت قلب پاکت از زهر جفا موسی ابن جعفر چون نگرید بر تو میثم ای همای وحی کآخر گوشۀ زندان بدادی جان وگردیدی رهاموسی ابن جعفر
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
مشـکـل گـشـای کـارهـا باب الحـوائج ذکــر تـوسّـل های ما بـاب الـحـوائـج دارد هوای شـیـعـه را باب الـحـوایـج پیوسته می گوییم «یا باب الـحـوائج» پر می کـشد دل های ما تا کـاظـمیـنش امشب عجب دارد تـمـاشـا کـاظمینش عیسای اهل البیت مـوسـای کلیم است مانند بـابـایش کـریـم ابن الکریم است بین دعـاهـایش غـریبه هم سهیم است بابای سلطان خـراسـان از قـدیم است دارد دمی مـثـل مسیـحـا کـظم غیظش عبد خدا می سازد او با کـظم غیظش از هر بـلایی شیـعـه ها را حفظ کرده تحت لـوای خـویش ما را حـفظ کرده در سینه اش عـلـم خـدا را حفظ کرده اعـجـازهـای انـبــیـا را حـفـظ کــرده با یک نگاهش زیر و رو شد بُشرحافی مجذوب حُسن خُلق او شد بُـشر حافی آری وقــار او وقــار دیــگــری بــود اکـسـیـر عـلـم او عـیـار دیـگـری بود هر احـتـجـاجش افـتـخـار دیگری بود تـیـغ کـلامش ذوالـفـقـار دیـگری بود مانند زینب، عمّه اش، مرد سخن بود در هرسؤالی پاسخش دندان شکن بود گلبـرگ های یـاس را پـژمـرده بـودند از بس که آقا را شکـنـجه کرده بودند پا را دگـر از حد فـراتـر بُـرده بـودند رقـاصه ای را پـیـش او آورده بـودند ذکر الهی را عـجب محسوس میگفت «سبحانکَ»«قدّوس»«یا قدّوس» میگفت یک بار نه ... بلکه هزاران بار افـتاد در لـحـظـۀ بـرخـاسـتـن بـسـیار افـتاد دسـتـش ز روی شـانـۀ دیــوار افــتـاد آن لحـظـه یـاد مـادرش انـگـار افـتـاد زنـجـیرها تاب و تـوانش را گـرفـتـند یک عـدّه ای نامرد امـانـش را گرفتند
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیهالسلام هنگام شهادت
خـورشیــد آسـمـان سیـه چـالـهـا منـم یـوسف تـرین مـسـافـر گــودالـها مـنـم شــیــرازه مـحــول الاحــوالـهـا منــم مـوسی ترین کـلـیم، در این سـالها منم دارم شـبـانـه روز، مـنـاجات می کنم بر حال و روز خویش مباهات می کنم این چند ساله زار شدم، خون جگر شدم کنج قـفـس فـتـادم و بی بال و پر شدم یـاد پــدر صـدا زدن دخــتـرم بخـیـر مردن دوای من شده، خـلـصنی یا اله باشد بزن، ولی به کـسی ناســزا مده
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
آهـسـتـه گـذاريد روی تخــتـه تـنـش را تــا مــيــخ اذيّــت نـنـمـایــد بــدنـش را اصلاً بگــذاريــد رويِ خـاك بـمـانـد... زشت است بيارند غـلامـان بـدنـش را ايـن مـــرد الــهــی مـگــر اولاد نـدارد بُـردنـد چرا مثل غـريـبـان بدنـش را؟! اين مرد نـگـهــبـان كه حـيـا هيچ ندارد بد نيست بگـيـرد جـلوی آن دهـنـش را اين هفت كفن، روضۀ گودال حسين است ای كـاش نــيــارند بـرايـش كـفــنش را
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای شام تیـره با مـه انور چـه می کنی؟ با اخـتران منـظـره گستر چه می کنی؟ گسترده ای تو پرده ای از ابر بر زمین بـا آفـتـاب صـبـح مـنـور چـه می کنی؟ ای روزگار تیـره به هم داده ای جهـان مبهوت مانده ایم که دیگر چه می کنی!؟ زنجـیـر روسـیـاه چرا حـلـقـه می شدی هان ای قفس به دور کبوترچه می کنی؟ حالا سرت به دامن مادر رسیـده است یـاس کـبـود بـاغ پـیـمـبـر چه می کنی؟ گـودال قــتــلـگـاه چرا ایـنـچـنـین شـده هان ای سکینه با تن بی سر چه می کنی؟
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
وقـتـی زبـان عـاطــفه هـا لال می شـود زنـجـیـرهـا در آیـنـه ات بـال می شـود در فصل گل بهار تو از دست می رود بر شاخه مـیوه های تو پامـال می شود دیگـر کسی ز نـالـه ات آهـی نمی کـشد در این سـیـاه چـال صدا چـال می شود آقا سنان سبـز سیادت به دوش تـوست غل ها به روی شـانه تا شـال می شود همواره مرد، زینتش از جنس دیگری ست زنجـیرها به پـای تو خـلخـال می شود دشمن به قـصد جان تو آمـاده می شـود این طرح در دو مرحله دنبال می شود: شعـرم بـدون ذکـر مـصیبت نـمی شـود حـالا گـریـز روضه گــودال می شـود دعواست بر سر زره و جامه و سری دارد مـیان معـرکـه جـنجـال می شـود
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
آه هر چند غـل جامعه بر پیکــر داشت بر تنـش بـاغ گـل لاله و نیلـوفر داشت مثـل گـودال دچـار کـمی جـا شـده بـود فرقش این بود فقط سایۀ بالا سر داشت زحـمت چکمـۀ سنگین کسی را نکشید یعـنی پـامـال نـشد تا نـفـس آخـر داشت لطف زنجیرهمین بود که عریان نشود هرچه هم بود ولی پیرهنی در بر داشت دختری داشت ولی روسری اش دست نخورد دختری داشت ولی دختر او معجر داشت یک نفـر کشته شد و هـفت کفن آوردند پاره هم میشد اگر، یک کفن دیگر داشت الـســلام ای بــدن بی کــفــن کــربـــلا سـورۀ یـوسـف بـی پــیـرهـن کـربـبـلا
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام قبل از شهادت
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت از بال من شکـسته تـرین آفرید و رفت خـون گـلـوی زیر فشـارم که تازه بود با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت وقتی صـدای بندگی ام را شنید و رفت راضی نشد به بالـش سختی که داشتـم زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت شاید مرا ندیده در آن ظـلمـتی که بـود با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت روزم لگـد نخـورده به آخر نمی رسـید با درد بود اگرشب و روزم رسید و رفت دیـروز صبـح با نـوک شـلاق پـا شـدم پلکم به زخم رو زد و درخون طپید و رفت تابـوت از شکـستگی ام کار می گـرفت گاهی سـرم به گوشۀ دیـوار می گرفت
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
می خواستند داغ تو را شعـله ور کـنند وقتی که سوختی همه را با خبـر کنند می خـواستـند دفن شوی زیر خـاک ها تا زنـده زنده از سر خاکت گـذر کنند می خواسـتــند شـام غـریبان بـپا کـنند تا بچه های فـاطـمه را در به در کـنند از ناسزا بگو که چه آورده بر سـرت می خواستند باز تو را خونجگـر کنند زنـجـیـر دست شـمـا بـسـتـه بـاشـد و مثـل مـدیـنه، فـاطمه ات را سپـر کنند قـوم یهـود را به مصافـت کـشیـده انـد تا تـازیـانـه هـا به مـراتـب اثـر کـنـنـد حالا بـیا بگـو که مـلائک یکی یـکی فکری برای این تن بی پال و پر کنند این اشک ها مسافر یک جسم بی سرند وقتش رسیده است به آنجا سـفـر کنند
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیهالسلام هنگام شهادت
در میان هلهـله سوز و نوا گم می شود زیر ضرب تازیانه ناله ها گـم می شود بس که بازی می کند زنجیرها با گردنم در گلـویم گریه های بی صدا گم می شود در دل شب، بارها آمد نمازم را شکست در میان قهقه صوت دعـا گـم می شود چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش راه مادر در میان کوچه ها گم می شود بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم آه، درسینه به ضرب بی هوا گم می شود از یهودی ضربه خوردم خوب میدانم چرا گوشـوار بچه ها در کـربلا گم می شود
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفا کند سرشک غربتش روان نوا زند ز نای جان نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعا کند به پیکرش نشانه ها، به سینه اش ترانه ها که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند به دستها سلاسلش، زغصه سوخت حاصلش چه می شود که قاتلش ز فاطمه حیا کند فتاده در ملالها، به عـشق شـور و حال ها در آن سـیـاه چـال ها، خـدا خـدا خدا کند فـتاده دیگر از نوا، برو به دیدنش صبا بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟ بخاک بی کسی سرش،کسی نبود در برش کجاست تا که دخـتـرش، اقامه عـزا کند اثر نمانـده از تنـش، دلا بـرو به دیدنش بگو عدو زگردنش، غلی که بسته واکند به هردلیست ماتمش، شکسته کوه را غمش عجب مدار «میثمش»، قیامت ار بپا کند
: امتیاز
|